قرآن در آغاز سورهی هود میگوید: «الَـر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ». (هود/1). (الف لام راء. کتابی که آیاتش استوار گردیده و سپس از سوی خدای حکیم و بسیار آگاه باز شده است).
پس، مجموع آیات قرآن کریم عبارت از آیاتی است که محکم و استوار گردیده و سپس با تفصیل و تشریح باز شده و توضیح داده شده است. و همه از سوی خدای حکیم و بسیار آگاه بوده است. او کسی است که بر مبنای حکمت و دوراندیشی خود آن آیات را به صورت کلی، استوار و قاطع آورده و سپس بر اساس آگاهی و خبیر بودنش، آنها را باز کرده و توضیح داده است.
در جای دیگری خداوند متعال فرموده است که پارهای از آیات قرآن محکم است «محکمات» و همینها زیربنا و محور کتاب سربلند خداست: «مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ». (آلعمران/ 7). (برخی از آن، آیاتی محکماند که همینها مادر کتاب هستند و دیگرانی متشابه میباشند).
علامه ابن عاشور میگوید: «گروه محکمات در قرآن، جایگاه مادر را دارند، یعنی اصل و سرچشمه هستند که در فهم کتاب و درک مقاصد آن، به آنها مراجعه میشود». همچنین گفته است: «محکمات همان أصول اعتقادی، تشریعی، آداب و موعظهها هستند».
پس، آیات محکمات همان أصول و مادر دیگر آیات هستند که جزئیات، تفصیلات و تطبیقات در آنها گنجانده شده یا از آنها انشعاب گرفته یا در برابرش کرنش میکنند. کلیات دین و شریعت بر پایهی آیات محکمات استوار هستند و از آنها سرمنشأ دارند.
از آنجا که قرآن کریم، رکن رکین و سرچشمهی نخستین و والای اسلام و شریعت است، باید در آن کلیات اساسی و معادن اصیل نهفته باشد و باید این کلیات از لحاظ ترتیب و درجهی اعتبار پیشگام باشند. آیات سورههای هود و آلعمران گویای همین مطلب هستند: «احکمت آیاته ثم فصلت» و «منه آیات محکمات ... و اخر متشابهات».
حتی در نزول و تبلیغ نیز آیات محکم و کلی بر آیات مفصل و جزئی پیشی گرفتهاند؛ در آیات مکی در گام نخست بر کلیات، مبانی و احکام عمومی تمرکز شده است و آن گاه در أواخر دوران مکی، اندک اندک برخی از احکام عملی بدون توضیحات بیان شده است. در حالی که نزول عموم احکام تفصیلی و تطبیقی یا بیشترشان به دورهی مدنی و آیات اخیر واگذار شده است. احکام بیشتری هم در سنت نبوی توضیح داده شده است.
امام ابن تیمیه با این مثال آن را توضیح داده و مقرر میدارد: «بسیاری از یاران متأخرمان و دیگران با توجه به ظاهر لغتی که میدانند، برای وجوب تطهیر لباس به این آیه استدلال کردهاند: «وثیابک فطهر» (مدثر/4) (و جامهات را پاکیزه گردان)، چون «ثیاب» به معنای لباس و جامه است و تطهیرش، یعنی پیراستن آن در برابر نجاست و دور نگه داشتن آن از آلودگی و کثافات و شستن آن به هنگامی که نجاستی به آن برسد. این برداشت از برخی از علمای سلف هم نقل شده است، ولی جمهور گذشتگان آیه را چنین تفسیر کردهاند: نفس خودت را پاک کن و اعمال خویش را اصلاح نما. زیرا اینجا طهارت لباس کنایه از طهارت فرد از آلودگی درونی و گناه است. این آیه در آغاز سورهی مدثر واقع شده است و این سوره هم نخستین سورهای است که پس از سورهی اقرأ نازل شده است. شاید نماز در آن روزها فرض نشده بود، چه رسد به فرض بودن طهارت که از توابع نماز است. در عین حال که طهارت از فروع و تتمههای شریعت میباشد و زمانی مقرر میگردد که أصول و قواعد کلی تثبیت شده باشد. و روشن است که تا زمان نزول سورهی مدثر، أصول و قواعد کلی فرض نشده بود.
همچنین روش قرآن بر آن است که در آغاز به کلیات و قواعد اساسی شریعت اهتمام میورزد و سپس وارد جزئیات و مسائل ریز میشود. حکمت چنین چیزی را میطلبد. باید افزود لباس پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ در معرض نجاست قرار نگرفته بود، جز در برخی مواقع، پس اختصاص آن به بیان و نپرداختن به طهارت بدن و دیگر اندامها، با توجه به نیاز اندک و عدم اختصاص آن به این حکم، از حکمت به دور است. هنگامی که آیه را بر طهارت از آلودگی درونی، گناه، دروغ، خیانت، فحشا و ... حمل گردانیم، قاعدهی بزرگی از قواعد شریعت مقرر میگردد».
امام شاطبی در تثبیت و توضیح این نکته میگوید: «بدان که قواعد کلی همانهایی است که نخست وضع شده است و قرآن در مکه برای تثبیت آنها بر پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرود آمده است و سپس در مدینه موارد دیگری در پی آنها آمده است که بدین وسیله آن قواعد مقرر در مکه، تکمیل گردیده است. نخستین این قواعد، ایمان به خدا، رسول و روز آخرت است و آن گاه چیزهایی مثل نماز، انفاق مال و ... در پی آن به عنوان أصول کلی مقرر گشته است. ... و همانند اینها، و از هر گونه کفر یا توابع آن نهی شده است، همانند دروغهایی که بستند و برای غیر خدا و شریکان مورد ادعا و دروغین خویش حیوانات را ذبح کردند و چیزهایی را بر خود تحریم نمودند یا بدون داشتن اصل و مدرک برخویش مسائلی را واجب گرداندند تا نزد غیر خدا عبادت کرده باشند. با این وجود به رعایت تمام مکارم اخلاقی فرمان داد، مثل عدالت، نیکویی، وفای به عهد، گذشت، رویگردانی از نادان، پاسخ دادن به بهترین شیوه، ترس از خدا، صبر، شکر و... و از اخلاقیات و رفتارهای بد بازداشت، همانند فحشا، منکر، تجاوز، سخن گفتن از روی نادانی، گران فروشی و کم فروشی، فساد در جامعه، زنا، قتل، دخترکشی و دیگر مواردی که در دین جاهلیت رایج بود. در مجموع در مکه جزئیات تشریعی اندک بود و بیشتر سخن از أصول کلی و اساسی بود».
بدین ترتیب، آیات قرآن زنجیرهوار فرود آمد و احکامش جریان یافت تا قواعد شریعت پایهریزی شد و فروع و جزئیات بنا گردید. از گواهی به وحدانیت و یکتایی خدا و رسالت پیامبر آغاز شد و تأکید گردید که قرآن کلام خداست و قضایایی همانند ایمان به قیامت و حشر و نشر و وجود حساب و کتاب در آخرت به عنوان أصول ایمانی تثبیت گردید. آن گاه برای گسترش و عمق بخشی به شناخت مردم از خدا و اهداف آفرینش و پی بردن به اسرار جهان آشکار و غیب، دیگر مسائل اعتقادی تکمیلی سرازیر شد.
بر همین أساس و در کنار این مسائل، کلیات دیگری نازل شد که از ارزشها، معیارها، اهداف و مقاصد کلی زندگی بشری سخن میگفت. به مفاسد بنیادین و قواعد کلی انحراف پرداخته شد که انسان را از لحاظ اعتقادی، فکری، روانی، رفتاری و ... مورد تهدید قرار میداد. سپس پارهای دیگر از کلیات و قواعد تشریعی و تنظیمی در روابط بشری فردی، خانوادگی و گروهی تبیین شد.
در أواخر دوران مکی، دستهای از إرشادات و تکالیف عملی به صورت ابتدایی و به عنوان مقدمهچینی نازل گشت تا درآمدی باشد برای ورود به دوران مدنی که در آن احکام تفصیلی و ضوابط تطبیقی فراوانی نازل میشد، در عین حال که تکمیل و تذکر کلیات هم استمرار داشت.
اینها أصول و کلیاتی بود که در آغاز محکم و استوار گردید و سپس توضیح و تفصیلش آمد، به همان روشی که در آیات 24 و 25 سورهی ابراهیم ذکر شده است: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء. تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا». (آیا ندیدی که چگونه خداوند مثالی زد؛ سخنی پاک که همانند درختی پاک است، اصلش ثابت و فرعش در آسمان میباشد. هر زمان به فرمان خدایش خوردنیهایش را میدهد).
در آغاز «کلمهی طیبه» بود، یعنی عبارتی اساسی، کلی و جامع. عموم مفسران بر این باورند که منظور از آن، جملهی «لا اله الا الله» است. سپس از این مادر و رحم، چیزهایی بیرون تراوید که باعث تثبیت، تغذیه و تقویت آن در دل، خرد و نفس شد. از این و آن، شاخهها، فروع، برگها و میوهها سربرآورد.«بدین ترتیب در یک دورهی تشریعی معجزهآسا این جریان صورت گرفت که برایش همانندی جز مراحل شگفتانگیز فلکی یا رویش و آفرینش گیاهان و میوهها نمییابم. مراحلی که گاه می پنداری متوقف شده و ثماردهی آن قطع گردیده است، ولی هرگاه دچار تردید گشتی، دوباره در مرحلهای تازه آغاز میگردد و حدس و گمانها را زایل میگرداند».
در مجموع میتوان گفت که کلیات و محکمات قرآنی وظیفهی تثبیت قواعد و پایهریزی بنیانهای فلسفی، فکری و مرجعی را بر عهده دارند که تشریع اسلامی از آن نشأت میگیرد. و فروع و جزئیات شریعت، پس از بنیان گذاری أصول و کلیات حاصل شده است. «احکمت ... ثم فصلت».
قابل ذکر است که این أصول و کلیات در یک رتبه نیستند، نه از لحاظ کلی و عمومی بودن و نه از نگاه مرتبه و اولویت داشتن آنها، چون برخی نسبت به بعضی از اولویت و رتبهی بالاتری برخوردارند، دستهای در مقام پایینتری قرار دارند و گروهی از نظر عمومیت و شمولیت فراگیرتر میباشند. برخی در برخی آمیخته و مندرجاند و پارهای نسبت به بقیه فرعیتر هستند. دربارهی جزئیات نیز چنین است؛ دستهای بزرگترند و حاوی چندین فرع میباشند و عدهای کوچکاند و در غیر خود میگنجند. جزئیات بزرگ بسا همانند کلیاتی باشند که چندین امر و قاعدهی فرعی را پوشش میدهند و دربرگیرندهی تعدادی از جزئیات دیگر هستند.
به عنوان مثال، هنگامی که به این آیه بنگریم: «إِنَّ اللَّهَ يأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ». (نحل/90) (به یقین خدا به برابری، نیکی و بخشیدن به خویشاوند فرمان میدهد و از پلیدی، زشتی و سرکشی باز میدارد)، میبینیم که به دو موضوع کلی و بزرگ یعنی عدالت و احسان فرمان داده است، چون این دو شامل همه چیز میشود و هر موضوعی را دربرمیگیرد و هیچ عمل قلبی یا حسی نیست که در عدل و احسان وارد نگردد. هر سخنی که انسان بر زبان آورد، در عدالت و احسان وارد میشود. پس در تمام عرصهها، حالات و موضوعات ما به رعایت عدل و احسان فرمان یافتهایم.
اما هنگامی که به «بخشیدن به خویشاوند» مینگریم، آن را موضوعی جزئی مییابیم، زیرا در عدالت و احسان میگنجد و بخشی از موضوعات آنهاست، ولی این موضوع جزئی در مقایسه با فروع و شاخههایی که دربردارد، نمایندهی قضیهای کلی است، همانند نیکی به پدر و مادر، پیوند خویشاوندی، انفاق واجب یا مستحب به خویشاوندان نیازمند، وصیت برای فامیل غیرمیراثبر، بخشیدن به غیروارثان هنگام تقسیم أموال بین میراثبران، تقدیم هدیه به خویشاوندان در مناسبتهای گوناگون، همکاری با ایشان هنگام بروز مشکلات و گرفتاریها و... .
از سویی دیگر، در این آیه از دو قضیهی بزرگ یعنی فحشا و منکر نهی شده است که شامل کلیهی بدیها و مفاسد میشوند و تمام باورها، عبادات و معاملات میان افراد و جوامع را، چه پیدا باشند و چه پنهان دربرمیگیرند. در عین حال از بغی هم بازداشته است که زیر فحشا و منکر وارد میگردد و نسبت به آنها موضوعی جزئی است، ولی خودش نشانگر قضیهای کلی است که تعدادی از أنواع بغی و حالات و اشکال مختلف و نامعدودی را شامل میشود.
اگر به آیهی «وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ». (اسراء:/23) (و خدایت حکم کرد که جز او را نپرستید)، بنگریم، در آن موضوعی کلی و بزرگی را مشاهده میکنیم که همان لزوم عبادت خدا با رعایت کامل وحدانیت و یکتایی اوست. در زیر این قضیهی کلی، موضوعات جزئی فراوانی درج میگردد که در عبادات و تکالیف عبادی همانند نماز، زکات، روزه، حج، عمره و... نماد پیدا میکند. همان گونه که در جزئیاتش تمام اشکال عبادی باطل و عبودیت غیر خدا وارد میشود، خواه پرستش بشر باشد یا سنگ، مرده باشد یا زنده، قلبی باشد یا قولی و عملی.
همین عبادات مطلوب یا ممنوع خودشان قضایا یا عناوینی کلی برای دستهای دیگر از جزئیات هستند و احکامی تفصیلی را دربرمیگیرند و بسا فروع و جزئیات باز خودشان فروع و جزئیاتی داشته باشند و همین گونه موضوع ادامه یابد.
این سخن امام عزالدین بن عبدالسلام توضیح خوبی برای بیان کلیات و جزئیات و تنوع مراتب آنها از لحاظ عموم و خصوص است: «گاهی به متنی در منابع برمیخوریم که به طور کلی دال بر تکلیف است، همانند بشارت دادن و بیم دادن، وقتی که به فعل معینی متعلق نباشند، مثل این آیه: «إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا» (فاطر/24) (به یقین ما تو را برای حق به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم)، بشارت در اینجا دال بر یک امر است بدون تعیین موضوع آن، و بیم دادن هم دال بر نهی است بدون تعیین مورد و موضوعش. بنابراین، برخی از امرها یا نهیها شامل نوع خاصی میشود و پارهای تمام أمور و موضوعات را دربرمیگیرد و بسیار فراگیر است».
یا همانند این آیه که فرمود: «وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَان» (مائده/2) (بر نیکی و تقوا با یکدیگر همکاری کنید و بر گناه و دشمنی همکاری نکنید)، این عمومی است و تمام نیکیها و موارد تقوا و نیز تمام گناهان و بدیها و دشمنیها را شامل میشود.
یا مانند آیهی «قل احل لکم الطیبات» (مائده/4) بگو پاکیها برایتان حلال شده است) که دربردارندهی همهی لذتها و خوشیهاست، جز آنچه در جای دیگری استثنا شده است. در اینجا نمیتوان کلمهی «طیبات» را فقط بر حلالها منحصر کرد، زیرا به پرسش مطرح شده در صدر آیه، پاسخ نمیدهد و آیه باید چنین باشد: «یسألونک ماذا احل لهم، قل احل لکم الحلال».
نظرات